سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روستایی که مردم با خوردن نان هایش دیوانه می شدند!!

ارسال  شده توسط  م-ر در 90/9/28 12:38 عصر

روستایی که مردم با خوردن نان هایش دیوانه می شدند!!

روستایی که مردم با خوردن نان هایش دیوانه می شدند!!
یک مرد با این توهم که یک مار در حال خوردن شکمش است سعی کرد خود را غرق کند. یک پسر 11 ساله قصد داشت مادربزرگ خود را خفه کند. مرد دیگری در حالی که فریاد میزد "من هواپیماهستم" خود را از پنجره...


بعد از آن که یک نویسنده کشف کرد آمریکا در طی یک آزمایش تحقیقاتی به نان های اهالی یک روستا در فرانسه LSD اضافه کرده است ، راز 50 ساله نانهای طلسم شده که باعث بروز توهم و مرگ تعدادی از اهالی این روستا شده بود فاش شد.
در سال 1951 اهالی یک روستای ساکت و زیبا در غرب فرانسه ناگهان دچار توهم و جنون شدند.در طی این حادثه حداقل 5 نفر کشته ، دهها نفر در بیمارستانها بستری و صدها نفر دچار مشکلات عدیده شدند.
ده ها سال بود تصور می‌شد نان های محلی این روستا با یک ماده روانگردان مسموم شده بود.اما بالاخره یک روزنامه نگار آمریکایی کشف کرد که CIA غذای اهالی این روستا را تحت یک آزمایش کنترل ذهن با ماده روانگردان LSD آلوده کرده است.
هنوز هم راز نان های طلسم شده در میان اهالی روستای پنت سنت اسپریت ، روستایی در شرق فرانسه مطرح است . در تاریخ 16 آگوست سال 1951 اهالی این روستا دچار توهم وحشتناکی شدند.
یک مرد با این توهم که یک مار در حال خوردن شکمش است سعی کرد خود را غرق کند. یک پسر 11 ساله قصد داشت مادربزرگ خود را خفه کند. مرد دیگری در حالی که فریاد میزد "من هواپیماهستم" خود را از پنجره یک ساختمان دو طبقه به پایین پرت کرد و پاهای خود را شکست. مرد دیگری ادعا میکرد قلب او از پاهایش خارج شده و به یک دکتر التماس می‌کرد، آنرا به سر جای خود بازگرداند.
به همین دلیل به بسیاری از اهالی این روستا لباسهای خاص بیماران روانی پوشانده شد تا از آسیب بیشتر به خودشان جلوگیری شود.

نشریه تایمز در مقاله ای که در آن زمان نوشته شده بود اعلام کرد بسیاری از بیماران در حالی که به تخت های خود بسته شده بودند فریاد می‌زدند گل های سرخی روی بدنشان جوانه میزند و سرشان به سرب گداخته تبدیل شده است.
در نهایت آلبارلی یک روزنامه نگار آمریکایی ادعا کرد این فاجعه به دلیل آزمایش تحقیقاتی بوده که توسط CIA و بخش عملیات فوق سری ارتش آمریکا انجام شده است.
دانشمندی که این توضیحات را ارائه کرده است برای شرکت دارویی ساندوز در سوئیس کار می‌کرده است و به طور مخفیانه برای ارتش آمریکا و CIA ، ماده روانگردان LSD  فراهم کرده است.
آقای آلبارلی زمانی که در حال تحقیق در مورد خودکشی مشکوک فرانک السون بیوشیمیست بخش عملیات فوق سری ارتش آمریکا بود به پرونده‌های CIA دست پیدا کرد.السون دو سال بعد از حادثه نان‌های طلسم شده خود را از پنجره طبقه سیزدهم یک ساختمان به پایین پرت کرده و به طرز مشکوکی خودکشی کرد.
آقای آلبارلی در حالی که سرگرم تحقیقات در مورد مرگ السون و آزمایش سری CIA بود با همکاران سابق السون صبحت کرد و آن‌ها فاش کردند که حادثه نان‌های طلسم شده بخشی از تحقیقات در زمینه کنترل ذهن بود که توسط CIA به انجام رسیده است.

بعد از جنگ کره ، آمریکایی‌ها برنامه‌های تحقیقاتی برای ایجاد تغییرات ذهنی در زندانیان و ارتش‌های دشمن آغاز کردند.آن‌ها برای انجام این تحقیقات LSD را در هوا پراکنده کرده و غذای محلی افراد این روستا را نیز آلوده کردند.


تقصیـر از مـا نیـست !

ارسال  شده توسط  م-ر در 90/9/28 12:29 عصر

تقصیـر از مـا نیـست !

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

دوستت دارم‌ها را نگه می‌داری برای روز مبادا،
دلم تنگ شده‌ها را، عاشقتم‌ها را …
این‌ جمله‌ها را که ارزشمندند الکی خرج کسی نمی‌کنی!
باید آدمش پیدا شود!
باید همان لحظه از خودت مطمئن باشی و باید بدانی که فردا،
از امروز گفتنش پشیمان نخواهی شد!

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

سِنت که بالا می‌رود کلی دوستت دارم پیشت مانده،
کلی دلم تنگ شده و عاشقتم مانده که خرج کسی نکرده‌ای و روی هم تلنبار شده‌اند!
فرصت نداری صندوقت را خالی کنی!
صندوقت سنگین شده و نمی‌توانی با خودت بِکشی‌اش …

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

شروع می‌کنی به خرج کردنشان!
توی میهمانی اگر نگاهت کرد
اگر نگاهش را دوست داشتی
توی رقص اگر پا‌به‌پایت آمد
اگر هوایت را داشت
اگر با تو ترانه را به صدای بلند خواند
توی جلسه اگر حرفی را گفت که حرف تو بود
اگر استدلالی کرد که تکانت داد
در سفر اگر شوخ و شنگ بود
اگر مدام به خنده‌ات انداخت
و اگر منظره‌های قشنگ را نشانت داد

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.net

برای یکی یک دوستت دارم خرج می‌کنی
برای یکی یک دلم برایت تنگ می‌شود خرج می‌کنی!
یک چقدر زیبایی!
یک با من می‌مانی؟

گروه اینترنتی پرشیـن استار | www.Persian-Star.org

بعد می‌بینی آدم‌ها با تو فاصله می‌گیرند
متهمت می‌کنند به هیزی …
به مخ‌زدن ... به اعتماد آدم‌ها!
سواستفاده کردن به پیری و معرکه‌گیری …
اما بگذار به سن تو برسند!
بگذار صندوقچه‌شان لبریز شود آن‌‌وقت حال امروز تو را می‌فهمند بدون این‌که تو را به یاد بیاورند
غریب است دوست داشتن ...
و عجیب تر از آن است دوست داشته شدن !

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

وقتی می‌دانیم کسی با جان و دل دوستمان دارد ...
و نفس‌ها و صدا و نگاهمان در روح و جانش ریشه دوانده؛
به بازیش می‌گیریم هر چه او عاشق‌تر، ما سرخوش‌تر، هر چه او دل نازک‌تر، ما بی رحم ‌تر.

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

تقصیر از ما نیست؛
تمامیِ قصه هایِ عاشقانه، اینگونه به گوشمان خوانده شده‌اند

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


به سلامتی کسی که......

ارسال  شده توسط  م-ر در 90/9/24 11:44 صبح

به سلامتی کسی که وقتی بردم گفت :

اون رفیق منه

وقتی باختم گفت :

من رفیقتم  . . .

.

.

.

به سلامتی کسی که بهش زنگ میزی…..خوابه

ولی واسه این که دلت رو نشکنه

میگه:خوب شد زنگ زدی….باید بیدار میشدم . . .

.

.

.

به سلامتی‌ اون بچه‌ای که شیمی‌ درمانی کرده همه ی موهاش ریخته

به باباش میگه بابا من الان شدم مثل رونالدو یا روبرتو کارلوس؟

باباش میگه قربونت برم از همه اونا تو خوش تیپ تری . . .

.

.

.

به سلامتی‌ اون پسری که وقتی‌ تو خیابون نگاهش به یه دختر ناز و خوشگل میفته

بازم سرشو میندازه پایین و زیر لب میگه: اگه آخرشم باشی‌

انگشت کوچیکه? عشقم هم نیستی . . .

.

.

.

 
به سلامتی اونایی که
چه عشقشون پیششون باشه چه نباشه
چشمشون مثل فانوس دریایی نمی چرخه . . .
.
.
.
به سلامتی دریا که همه با لبش خاطره دارن !
.
.
.
به سلامتی همه اوونایی که
دلشون از یکی دیگه گرفته
ولی برای اینکه خودشون رو آروم کنن
میگن بخاطره غروب پاییزه . . .
.
.
.
بسلامتی با ارزش ترین پول دنیا “تومن”
چون هم تو هستی توش، هم من . . .
.
.
.
به سلامتی اونایی که اگه صد لایه ایزوگامشون
هم بکنن بازم معرفت ازشون چیکه میکنه . . .
.
.
.
سلامتی اونایی که دوسشون داریم و نمیفهمن !
آخرشم دق میدن مارو !
.
.
.
سلامتی همه کلاس اولی ها که تازه امسال یاد میگیرن سلامتی درسته نه صلامتی!
.
.
.
بسلامتیه اون پسری که خواست آدم بشه
ولی یه دختر اومد تو زندگیش و نذاشت
همیشه پای یک زن در میان است !
.
.
.
سلامتی پسر بچه های قدیم که پشت لبشونو با ذغال سیاه می کردن
که شبیه باباهاشون بشن
نه مثل جوونای امروز ابروهاشونو نازک می کنن که شبیه ماماناشون بشن !
.
.
.
به سلامتی مهره های تخته نرد که تا وقتی رفیقشون تو حبس حریف به احترامش بازی نمی کنن !.......به سلامتی کسیکه تو خیالمونه ولی بیخیالمونه...
 
.
 
.

.


به سلامتی دوست خوبی که

مثل خط سفید وسط جاده است,

تکه تکه میشه

ولی بازم پا به پات میاد
.
 
.
 
.
 
 
به سلامتی باغچه ای که خاکش منم گلش تویی و خارش هرچی نامرده

و در آخر به سلامتیه دوست نازنینی که گفت:
قبر منو خیلی بزرگ بسازین…. چون یه دنیا ارزو با خودم به گور میبرم !


شب ها زود بخواب.

ارسال  شده توسط  م-ر در 90/9/24 11:8 صبح

 




 
شب ها زود بخواب.
 
صبح ها زودتر بیدار شو.
نرمش کن.
بدو. کم غذا بخور.

زیر بارون راه برو.
گلوله برفی درست کن.
هرچندوقت یکبار نقاشی بکش.

در حمام آواز بخوان و کمی آب بازی کن.
 

 

 
 
سفید بپوش.
آب نبات چوبی لیس بزن.

بستنی قیفی بخور .
به کوچکتر ها سلام کن.
زیر جمله های خوبی که تو کتاب ها هست خط بکش.


به دوستهای قدیمیت تلفن بزن.

شمال برو . شنا کن.

هفت تا سنگ تو آب بنداز و هفت تا آرزو بکن.
خواب ببین .
شعر بخوان .
بدو .
چای بخور و برای دیگران چای دم کن.

جوراب های رنگی بپوش.


 
 
وسطی بازی کن .

به برگ درخت ها دقت کن به بال پروانه ها دقت کن.

قاصدک ها رو بگیر و فوت کن.
خواب ببین.

از خواب های بد بپر و آب بخور.
به باغ وحش برو.
چرخ و فلک سوار شو.پشمک بخور.

کوه برو. هرجا خسته شدی یک کم دیگه هم ادامه بده.
خواب هات رو تعریف نکن.بخند.
چشم هات رو روی هم بگذار.شعر بخون .سپید بپوش.
شیرینی بخر.با بچه ها توپ بازی کن.
برای خودت برنامه بریز.
قبل از خواب موهات رو شانه کن. به سر خودت دستی بکش.
خودت رو دوست داشته باش برای خودت دعا کن!
برای خودت دعا کن که آرام باشی.
وقتی طوفان می آید تو همچنان آرام باشی
 
wishes   for  you
 
 


چون هر جای راه بایستی مرده ای.
هیچ وقت خودت را به مردن نزن


زنده ماندن چند راه حل ساده دارد!

برای اینکه زنده بمانی




نباید بگذاری تا ازداشته هایت غافل شده و آنها را بکار نگیری.

آن وقت قدر همه ی اینها را بدان و آن قدر

 زندگیت را ادامه بده



تا



 زندگی از اینکه تو زنده هستی به خودش

 ببالد!!


دیگران را فراموش نکن



و درپایان یادت باشه: روزمره گی عین مردن است

چـه خوبـه که بموقع بخنـدیم ...

ارسال  شده توسط  م-ر در 90/9/24 11:2 صبح



گروه اینترنتی پرشیـن استـار | www.Persian-Star.net

به سرآستین پاره ی کارگری که دیوارت را می چیند و به تو می گوید ارباب.
نخند!

به پسرکی که آدامس می فروشد و تو هرگز نمی خری.
نخند!

به پیرمردی که در پیاده رو به زحمت راه می رود و شاید چندثانیه ی کوتاه معطلت کند.
نخند!

به دبیری که دست و عینکش گچی است و یقه ی پیراهنش جمع شده.
نخند!

به دستان پدرت،

به جاروکردن مادرت،

به همسایه ای که هر صبح نان سنگک می گیرد،

به راننده ی چاق اتوبوس،

به رفتگری که در گرمای تیرماه کلاه پشمی به سردارد،

به راننده ی آژانسی که چرت می زند،

به پلیسی که سرچهارراه با کلاه صورتش را باد می زند،

به مجری نیمه شب رادیو،

به مردی که روی چهارپایه می رود تا شماره ی کنتور برقتان را بنویسد،

به جوانی که قالی پنج متری روی کولش انداخته و درکوچه ها جار می زند،

به بازاریابی که نمونه اجناسش را روی میزت می ریزد،

به پارگی ریز جوراب کسی در مجلسی،

به پشت و رو بودن چادر پیرزنی در خیابان،

به پسری که ته صف نانوایی ایستاده،

به مردی که در خیابانی شلوغ ماشینش پنچر شده،

به مسافری که سوارتاکسی می شود و بلند سلام می گوید،

به فروشنده ای که به جای پول خرد به تو آدامس می دهد،

به زنی که با کیفی بر دوش به دستی نان دارد و به دستی چند کیسه میوه و سبزی،

به هول شدن همکلاسی ات پای تخته،

به مردی که در بانک از تو می خواهد برایش برگه ای پرکنی،

به اشتباه لفظی بازیگری در یک نمایش تاتر،

نخند، نخند که دنیا ارزشش را ندارد که تو به خردترین رفتارهای نابجای آدمها بخندی!

که هرگز نمیدانی چه دنیای بزرگ و پر دردسری دارند!

آدمهایی که هر کدام برای خود وخانواده ای همه چیز و همه کسند!

آدمهایی که به خاطر روزیشان تقلا می کنند،

بار می برند،

بی خوابی می کشند،

کهنه می پوشند،

جار می زنند،

سرما و گرما می کشند،

و گاهی خجالت هم می کشند ...،

بیائیم و هرگز به دیگران نخندیم و زمانی لب به خنده باز کنیم که خودمان را
در شادی و خوشبختی دیگران سهیم بدانیم و بقولی
"
به دیگران نه، ولی با دیگران بخندیم"

گروه اینترنتی پرشیـن استـار | www.Persian-Star.net

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

برایت آرزو می کنم ...

گروه اینترنتی پرشیـن استـار | www.Persian-Star.net

برای تو و خویش
چشمانی آرزو می‌کنم
که چراغ‌ها و نشانه‌ها را
در ظلمات‌مان ببیند.

گوشی
که صداها و شناسه‌ها را
در بیهوشی‌مان بشنود.

روحی
که این همه را
در خود گیرد و بپذیرد.

و زبانی
که در صداقت خود
ما را از خاموشی خویش
بیرون کشد
و بگذارد
از آن چیزها که در بندمان کشیده است
سخن بگوییم.


<   <<   6   7   8   9   10   >>   >